دهی است کوچک از دهستان دیمچه، بخش گتوند، شهرستان شوشتر. واقع در 13هزارگزی جنوب باختری گتوند، و یک هزارگزی شمال خاوری راه دزفول به شوشتر. این ده دارای 50 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است کوچک از دهستان دیمچه، بخش گتوند، شهرستان شوشتر. واقع در 13هزارگزی جنوب باختری گتوند، و یک هزارگزی شمال خاوری راه دزفول به شوشتر. این ده دارای 50 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
مالکی. متوفی در سال 1324 هجری قمری او راست: رساله فی تحقیق مبادی ءالعلوم الاحد عشرالمستعمله فی الازهر و بها الامتحان. (از معجم المؤلفین از معجم المطبوعات سرکیس ص 1364 و فهرس الازهریه ج 6 ص 192) ابن آیبک ترکمانی صالحی. ملقب به نورالدین و ملقب به منصور. دومین تن از ممالیک بحری در مصر و شام. رجوع به علی بحری (ابن آیبک...) شود ابن سلیمان بن احمد بن محمد سعدی صالحی حنبلی مرداوی. مکنی به ابوالحسن و ملقب به علاءالدین. رجوع به علی مرداوی شود ابن محمد بن علی بن سلیم دمشقی صالحی شافعی سلیمی. ملقب به علأالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی سلیمی شود
مالکی. متوفی در سال 1324 هجری قمری او راست: رساله فی تحقیق مبادی ءالعلوم الاحد عشرالمستعمله فی الازهر و بها الامتحان. (از معجم المؤلفین از معجم المطبوعات سرکیس ص 1364 و فهرس الازهریه ج 6 ص 192) ابن آیبک ترکمانی صالحی. ملقب به نورالدین و ملقب به منصور. دومین تن از ممالیک بحری در مصر و شام. رجوع به علی بحری (ابن آیبک...) شود ابن سلیمان بن احمد بن محمد سعدی صالحی حنبلی مرداوی. مکنی به ابوالحسن و ملقب به علاءالدین. رجوع به علی مرداوی شود ابن محمد بن علی بن سلیم دمشقی صالحی شافعی سلیمی. ملقب به علأالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی سلیمی شود
ابن محمد خراسانی حسنی. مشهور به سائح علوی. کیمیاگر بود و در شهرهای مختلف مسافرت میکرد و در حدود سال 305 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- الاصول فی الصنعه. 2- الحجر الطاهر. 3-الحقیر النافع. 4- رسالهالیتیم. 5- الشعر و الدم و البیض. (از معجم المؤلفین از هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 676 و فهرس المخطوطات المصورۀ کونتش ج 3 ص 37)
ابن محمد خراسانی حسنی. مشهور به سائح علوی. کیمیاگر بود و در شهرهای مختلف مسافرت میکرد و در حدود سال 305 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- الاصول فی الصنعه. 2- الحجر الطاهر. 3-الحقیر النافع. 4- رسالهالیتیم. 5- الشعر و الدم و البیض. (از معجم المؤلفین از هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 676 و فهرس المخطوطات المصورۀ کونتش ج 3 ص 37)
علی محمد سالم بن سالم. وی در سال 1312 هجری قمری در قید حیات بود و مدتی در جامع احمدی در طنطا بخدمت علم مشغول بود. او راست: 1- الانتقاد الادبی علی ستارات اشعار السید محمد القصبی التی وصفها فی کتابه المسمی بالعقد الذهبی. 2- الانتقاد الادبی فی الرد علی الشیخ احمد الظواهری. (ازمعجم المؤلفین از معجم المطبوعات سرکیس ص 1369)
علی محمد سالم بن سالم. وی در سال 1312 هجری قمری در قید حیات بود و مدتی در جامع احمدی در طنطا بخدمت علم مشغول بود. او راست: 1- الانتقاد الادبی علی ستارات اشعار السید محمد القصبی التی وصفها فی کتابه المسمی بالعقد الذهبی. 2- الانتقاد الادبی فی الرد علی الشیخ احمد الظواهری. (ازمعجم المؤلفین از معجم المطبوعات سرکیس ص 1369)
ابن حسن صقلی قزوینی. محدث و حافظ بود و به سال 403 یا 404 هجری قمری درگذشت. او راست: سرورالاسرار من کلام الشیوخ للاخبار. (از معجم المؤلفین از لسان المیزان ابن حجر ج 4 ص 220). نقش محدثان در انتقال دقیق سنت پیامبر اسلام، چنان حیاتی بوده که بسیاری از علوم اسلامی مانند فقه و تفسیر، بر پایه تحقیقات آنان شکل گرفته اند. محدث کسی بود که عمر خود را صرف شنیدن، حفظ کردن، مقایسه و روایت احادیث کرد و در این مسیر، سفرهای طولانی به شهرهای مختلف را به جان می خرید. کتاب هایی چون صحیح بخاری و مسلم، نتیجه تلاش نسل های متعدد از محدثان هستند. ابن حسن بن حبیب صقلی لغوی. مکنی به ابوالحسن. ابن قطاع نام او را آورده و گوید که وی ازلغویان انگشت شمار بود و در نقد شعر و معانی آن نیز تبحر داشت. (از معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 115) ابن جعفر بن علی سعدی صقلی. مشهور به ابن قطاع و مکنی به ابوالقاسم. رجوع به ابن قطاع و علی (ابن جعفر بن علی...) شود
ابن حسن صقلی قزوینی. محدث و حافظ بود و به سال 403 یا 404 هجری قمری درگذشت. او راست: سرورالاسرار من کلام الشیوخ للاخبار. (از معجم المؤلفین از لسان المیزان ابن حجر ج 4 ص 220). نقش محدثان در انتقال دقیق سنت پیامبر اسلام، چنان حیاتی بوده که بسیاری از علوم اسلامی مانند فقه و تفسیر، بر پایه تحقیقات آنان شکل گرفته اند. محدث کسی بود که عمر خود را صرف شنیدن، حفظ کردن، مقایسه و روایت احادیث کرد و در این مسیر، سفرهای طولانی به شهرهای مختلف را به جان می خرید. کتاب هایی چون صحیح بخاری و مسلم، نتیجه تلاش نسل های متعدد از محدثان هستند. ابن حسن بن حبیب صقلی لغوی. مکنی به ابوالحسن. ابن قطاع نام او را آورده و گوید که وی ازلغویان انگشت شمار بود و در نقد شعر و معانی آن نیز تبحر داشت. (از معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 115) ابن جعفر بن علی سعدی صقلی. مشهور به ابن قطاع و مکنی به ابوالقاسم. رجوع به ابن قطاع و علی (ابن جعفر بن علی...) شود
ابن حسین بن محمد بن محمد حسینی عاملی جزینی مشهور به صائغ. فقیه و محدث. وی نزد شهید ثانی تحصیل کرد. و در یازدهم ماه رجب سال 980 هجری قمری درگذشت و در قریۀ صدیق در شرق تبنین دفن شد. او راست: 1- شرح ارشاد. 2- شرح شرائع. (از معجم المؤلفین از روضات الجنات خوانساری ص 408 و اعیان الشیعۀ عاملی ج 41 ص 166 و فوائد الرضویۀ عباس قمی ج 1 ص 276) ابن عیسی صائغ رامهرمزی نحوی شاعر. مکنی به ابوالحسن. وی در نحو و لغت وادب دستی توانا داشت، و استاد ابوهاشم بن ابی علی جبائی بود. صائغ در سال 312 هجری قمری کشته شد. (از معجم الادباء چ قاهره ج 14 ص 65 و چ مارگلیوث ج 5 ص 275)
ابن حسین بن محمد بن محمد حسینی عاملی جزینی مشهور به صائغ. فقیه و محدث. وی نزد شهید ثانی تحصیل کرد. و در یازدهم ماه رجب سال 980 هجری قمری درگذشت و در قریۀ صدیق در شرق تبنین دفن شد. او راست: 1- شرح ارشاد. 2- شرح شرائع. (از معجم المؤلفین از روضات الجنات خوانساری ص 408 و اعیان الشیعۀ عاملی ج 41 ص 166 و فوائد الرضویۀ عباس قمی ج 1 ص 276) ابن عیسی صائغ رامهرمزی نحوی شاعر. مکنی به ابوالحسن. وی در نحو و لغت وادب دستی توانا داشت، و استاد ابوهاشم بن ابی علی جبائی بود. صائغ در سال 312 هجری قمری کشته شد. (از معجم الادباء چ قاهره ج 14 ص 65 و چ مارگلیوث ج 5 ص 275)
ابن فرحان موسی دیری. لغوی و مورخ بود. وی در سال 1288 هجری قمری در دیرالزور از شهرهای سوریه متولد شد و دو زبان ترکی و فارسی را آموخت. سپس به قائم مقامی حسکه در الجزیره منصوب شد. و در ساختن شهر قامشلی سهیم بود. او در دوم تموز (ژوئیه) سال 1956 میلادی (1375 هجری قمری) در دیرالزور درگذشت. او راست: 1- تأریخ التاریخ. 2- تطور الحروف الهجائیه. 3- العرب فی الجاهلیه والاسلام. 4- معجم الصائب فی اللغه، در 11 جلد. 5- المنهل، که مجموعه ای است تاریخی و ادبی و اجتماعی، در ده جزو. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 110)
ابن فرحان موسی دیری. لغوی و مورخ بود. وی در سال 1288 هجری قمری در دیرالزور از شهرهای سوریه متولد شد و دو زبان ترکی و فارسی را آموخت. سپس به قائم مقامی حسکه در الجزیره منصوب شد. و در ساختن شهر قامشلی سهیم بود. او در دوم تموز (ژوئیه) سال 1956 میلادی (1375 هجری قمری) در دیرالزور درگذشت. او راست: 1- تأریخ التاریخ. 2- تطور الحروف الهجائیه. 3- العرب فی الجاهلیه والاسلام. 4- معجم الصائب فی اللغه، در 11 جلد. 5- المنهل، که مجموعه ای است تاریخی و ادبی و اجتماعی، در ده جزو. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 110)
ابن احمد بن علی بن سلیمان فالی. مکنی به ابوالحسین. محدث و مؤدب بود ودر ذی حجۀ سال 448 هجری قمری درگذشت. او راست: کتاب الاستقامه. (از معجم المؤلفین از کشف الظنون ص 1389 و ایضاح المکنون ج 2 ص 266 و هدیه العارفین ج 1 ص 688). در اصطلاح علم حدیث، محدث به فردی گفته می شود که احادیث صحیح را از سایر روایات تمیز می دهد و آن ها را به دقت به نسل های بعدی منتقل می کند. به عبارت دیگر، محدث کسی است که روایت های پیامبر اسلام را جمع آوری کرده، بررسی و تطبیق می کند و در صورت صحت، آن ها را نشر می دهد. این کار نیازمند دقت در بررسی سند، متن، و شرایط راویان است.
ابن احمد بن علی بن سلیمان فالی. مکنی به ابوالحسین. محدث و مؤدب بود ودر ذی حجۀ سال 448 هجری قمری درگذشت. او راست: کتاب الاستقامه. (از معجم المؤلفین از کشف الظنون ص 1389 و ایضاح المکنون ج 2 ص 266 و هدیه العارفین ج 1 ص 688). در اصطلاح علم حدیث، محدث به فردی گفته می شود که احادیث صحیح را از سایر روایات تمیز می دهد و آن ها را به دقت به نسل های بعدی منتقل می کند. به عبارت دیگر، محدث کسی است که روایت های پیامبر اسلام را جمع آوری کرده، بررسی و تطبیق می کند و در صورت صحت، آن ها را نشر می دهد. این کار نیازمند دقت در بررسی سند، متن، و شرایط راویان است.
ملک صالح، وی وزیر الفائز بنصراﷲ از ملوک اسماعیلیۀ مصر است. در دستور الوزراء آرد: چون الظافر باللّه [خلیفۀ اسماعیلی مصر] در خانه عباس [وزیر او] کشته شد فرزند وی الفایز بنصراﷲ بر مسند حکومت نشست و زمام امور وزارت را در کف کفایت ملک صالح نهاد و ملک صالح تا آخر ایام حیات فایزصاحب اختیار ملک و مال بود و در سنۀ 555 هجری قمری که فائز به رحمت حق فایز گشت العاضد لدین اﷲ (آخرین خلیفۀ فاطمی اسماعیلی در مصر) قایم مقام او شد و او را [صالح را] از کار باز کرد. (دستور الوزراء ص 225) .و رجوع به حبیب السیر جزء چهارم از ج 2 ص 166 شود
ملک صالح، وی وزیر الفائز بنصراﷲ از ملوک اسماعیلیۀ مصر است. در دستور الوزراء آرد: چون الظافر باللّه [خلیفۀ اسماعیلی مصر] در خانه عباس [وزیر او] کشته شد فرزند وی الفایز بنصراﷲ بر مسند حکومت نشست و زمام امور وزارت را در کف کفایت ملک صالح نهاد و ملک صالح تا آخر ایام حیات فایزصاحب اختیار ملک و مال بود و در سنۀ 555 هجری قمری که فائز به رحمت حق فایز گشت العاضد لدین اﷲ (آخرین خلیفۀ فاطمی اسماعیلی در مصر) قایم مقام او شد و او را [صالح را] از کار باز کرد. (دستور الوزراء ص 225) .و رجوع به حبیب السیر جزء چهارم از ج 2 ص 166 شود
علی الحال. علی ای حال. بر هر حال. در هر حال. به هرحال. رجوع به ’علی ای حال’ شود: نوگشته کهن شود علی حال ور نیست مگر که کوه شروین. ناصرخسرو. ور در جهان نیند علی حال غایبند ور غایبند بر تن ما چون که حاضرند. ناصرخسرو. زین جهان مندیش و او راگیرکو به از جهان سر به از افسر علی حال، ارچه نیکو افسر است. عنصری. گرگ بر اطراف این حظیره روان است گرگ بود بر لب حظیره علی حال. منوچهری. دینار دهد، نام نکو باز ستاند داند که علی حال زمانه گذران است منوچهری
علی الحال. علی ای حال. بر هر حال. در هر حال. به هرحال. رجوع به ’علی ای حال’ شود: نوگشته کهن شود علی حال ور نیست مگر که کوه شروین. ناصرخسرو. ور در جهان نیند علی حال غایبند ور غایبند بر تن ما چون که حاضرند. ناصرخسرو. زین جهان مندیش و او راگیرکو به ْ از جهان سر به ْ از افسر علی حال، ارچه نیکو افسر است. عنصری. گرگ بر اطراف این حظیره روان است گرگ بود بر لب حظیره علی حال. منوچهری. دینار دهد، نام نکو باز ستاند داند که علی حال زمانه گذران است منوچهری
ابن رشدین کاتب، مکنی به ابی علی. یکی از ائمۀ کتاب و ماهر در سائر آداب است. او صحبت متنبی را دریافته و شعر او را روایت کرده است و وی را معانی جیدی است. ثعالبی گوید:محمد بن عمر الزاهر این اشعار را از وی انشاد کرد: قل لمولای منعما لم صرمت المتیما انت اعطشتنی الی- -ک و ابکیتنی دما فاذا شئت ان تری عاشقاً میتاً ظما فأدر فی ّ ناظری -ک تجدنی توهما. روزی ابن ابی الزلازل به زیارت وی شد و او را به خانه نیافت، پس رقعه ای بنوشت و از طاق به خانه افکند و نام خویش بنگاشت. چون صالح بیامد و نام وی بدید و رقعه را بیافت و دانست که او را بر انقطاع از وی عتاب کرده است دروقت به خانه او شد و او به خانه نبود، پس نام خود بر در خانه او نوشت و رقعه ای به خانه افکند که در آن این قطعه بود: قد و من خصنی بودک اذکی طول شوقی الیک فی القلب نارا سرت فیه تلقاء داری قصداً فاذا النور قد تغشی الدیارا... چون ابن ابی الزلازل این رقعه بدید این ابیات بدو نوشت: بأبی انت سابق لایجاری قاده نحوی اشتیاق فزارا عاقنی الحظ ان اراه و ان نق ضی عند اجتماعنا الاوطارا. (یتیمهالدهر ج 1 صص 317- 319). و نیز ثعالبی گوید قائد ابوتمیم سلیمان بن جعفر صالح بن رشدین را نامه کرد و او را به شراب خواند. وی نپذیرفت و این ابیات بدو فرستاد: یا ایها القائد الجلیل و من اصبح بالمکرمات یفتخر آلیت لااشرب المدام و ان کانت ذنوب المدام تغتفر یکفی اخا العقل ان سورتها تجنی علی عقله و یعتذر. و قائد این ابیات در پاسخ او نوشت: اباعلی حاشاک یا أملی من أن اراک الغداه تعتذر قلبی اذا غبت ساعه قلق یکاد شوقاً الیک یستعر فسر الینا فوقتنا حسن ساعد فیه السحاب و المطر. (یتیمهالدهر ج 1 صص 319- 320). و هم ثعالبی از وی آرد که با قائد ابوتمیم در ضیعه ای ازآن او بودیم، چون شراب در ما اثر کرد به کنیز وی عبده نام که بدانجا رفت و آمد داشت نگریستم و شرابم بر آن واداشت که رقعه ای برگرفتم و بنوشتم: صالح لایزال یطلب عبده من کریم یصفی الاخلاء وده قد بثثت الغداه و جدی و حبی من ولی یولی لمولاه مجده فاذا شئت ان اری لک عبداً فتفضل اباتمیم بعبده. چون نامه برگرفت و بخواند خاموش شد. من بترسیدم و با او به می گساری پرداختم، سپس به خانه ای شدم که برای من پرداخته بود، در وقت کنیزک بیامد، جامه ای گرانبها و نیکو پوشیده و درجی همراه داشت که در آن طیب بسیار بود و رقعه ای که این ابیات در آن نوشته بود: قد بعثنا اباعلی بعبده و قضینا بذاک حق الموده و حمدناک اذ خطبت الینا اسئل الله أن یهنیک حمده فخذنها فانت اکرم کفو و هی ما عشت کاسمها لک عبده. و خادمی که همراه کنیزک بودگفت مولای من می فرماید: بامداد از خانه بیرون مرو تاکس نزد تو فرستم و چون بامداد شد، قائد ابوتمیم با کنیزکان مغنیه و طباخ و طعام فراوان و شراب به خانه من آمد و تا شب به خوردن و می گساری پرداختیم و او خرسند به خانه خود بازگشت. (یتیمهالدهر صص 319- 320)
ابن رشدین کاتب، مکنی به ابی علی. یکی از ائمۀ کتاب و ماهر در سائر آداب است. او صحبت متنبی را دریافته و شعر او را روایت کرده است و وی را معانی جیدی است. ثعالبی گوید:محمد بن عمر الزاهر این اشعار را از وی انشاد کرد: قل لمولای منعما لِم ْ صرمت المتیما انت اعطشتنی الی- -ک و ابکیتنی دما فاذا شئت ان تری عاشقاً میتاً ظما فأدِرْ فی َّ ناظریَ -ک تجدنی توهما. روزی ابن ابی الزلازل به زیارت وی شد و او را به خانه نیافت، پس رقعه ای بنوشت و از طاق به خانه افکند و نام خویش بنگاشت. چون صالح بیامد و نام وی بدید و رقعه را بیافت و دانست که او را بر انقطاع از وی عتاب کرده است دروقت به خانه او شد و او به خانه نبود، پس نام خود بر در خانه او نوشت و رقعه ای به خانه افکند که در آن این قطعه بود: قد و من خصنی بودک اذکی طول شوقی الیک فی القلب نارا سرت فیه تلقاء داری قصداً فاذا النور قد تغشی الدیارا... چون ابن ابی الزلازل این رقعه بدید این ابیات بدو نوشت: بأبی انت سابق لایجاری قاده نحوی َ اشتیاق فزارا عاقنی الحظ ان اراه و ان نقَ َضی عند اجتماعنا الاوطارا. (یتیمهالدهر ج 1 صص 317- 319). و نیز ثعالبی گوید قائد ابوتمیم سلیمان بن جعفر صالح بن رشدین را نامه کرد و او را به شراب خواند. وی نپذیرفت و این ابیات بدو فرستاد: یا ایها القائد الجلیل و من اصبح بالمکرمات یفتخر آلیت لااشرب المدام و ان کانت ذنوب المدام تغتفر یکفی اخا العقل ان سورتها تجنی علی عقله و یعتذر. و قائد این ابیات در پاسخ او نوشت: اباعلی حاشاک یا أملی من أن اراک الغداه تعتذر قلبی اذا غبت ساعه قلق یکاد شوقاً الیک یستعر فسر الینا فوقتنا حسن ساعد فیه السحاب و المطر. (یتیمهالدهر ج 1 صص 319- 320). و هم ثعالبی از وی آرد که با قائد ابوتمیم در ضیعه ای ازآن ِ او بودیم، چون شراب در ما اثر کرد به کنیز وی عبده نام که بدانجا رفت و آمد داشت نگریستم و شرابم بر آن واداشت که رقعه ای برگرفتم و بنوشتم: صالح لایزال یطلب عبده من کریم یصفی الاخلاء وده قد بثثت الغداه و جدی و حبی من ولی یولی لمولاه مجده فاذا شئت ان اری لک عبداً فتفضل اباتمیم بعبده. چون نامه برگرفت و بخواند خاموش شد. من بترسیدم و با او به می گساری پرداختم، سپس به خانه ای شدم که برای من پرداخته بود، در وقت کنیزک بیامد، جامه ای گرانبها و نیکو پوشیده و دُرجی همراه داشت که در آن طیب بسیار بود و رقعه ای که این ابیات در آن نوشته بود: قد بعثنا اباعلی بعبده و قضینا بذاک حق الموده و حمدناک اذ خطبت الینا اسئل الله أن یهنیک حمده فخذنها فانت اکرم کفو و هْی ما عشت کاسمها لک عبده. و خادمی که همراه کنیزک بودگفت مولای من می فرماید: بامداد از خانه بیرون مرو تاکس نزد تو فرستم و چون بامداد شد، قائد ابوتمیم با کنیزکان مغنیه و طباخ و طعام فراوان و شراب به خانه من آمد و تا شب به خوردن و می گساری پرداختیم و او خرسند به خانه خود بازگشت. (یتیمهالدهر صص 319- 320)